شهدای حرمـ
سوزش به زخم و تاولِ من افتاد
می سوزه جاش با هر وزش باد...
این بیت شعر رو از دیشب تا حالا هر وقت جریان شهید اسماعیل حیدری میاد تو ذهنم زمزمه میکنم...
هم رزم های شهید میگفتند: تو این مدتی که سوریه بودن همیشه پوتین هاش پاش بود؛ مگر اینکه برای نماز درمی آورد. بهش میگفتند: چرا پوتین هاتو در نمی آوری، میگفت: میدونید این جا کجاست؟ این جا، جایی که حضرت زینب و حضرت رقیه پا برهنه راه میرفتند و پاهاشون تاول زد...پاهای شهید هم تاول زد و میگن روزهای آخر دیگه از بس تاول ها زیاد شده بود پاهاش میلنگید.
سوزش به زخم و تاولِ....
دست آدم های بی لیاقتی مثل من رو هم بگیرید شهدای عمه جان زینب...
تو بغلِ تو هِی برو بیایی داشتم یادتِ؟
منم مثلِ هر دختری بابایی داشتم یادتِ؟
یه آسمون تو دامنم ستاره داشتم یادتِ؟
چادرِ گل دار، گل سر، گوشواره داشتم یادتِ؟
التماس دعا
خدا قوتـــــــ
عالیهــــــ !
هر دو شهید دختر سه ساله داشتن ؟؟؟
امیدوارم شهادت قسمت و روزی ما هم بشه!
یازهراکربــــ بلا انشاالله