"بسم الله الرحمن الرحیم"
"وقتی زمانی که جایی می رویم که یک بچه با پدرش هست، رضوانه خیلی اذیت می شود. به هم می ریزد. مثلا وقتی مترو می رویم نگاهش را دنبال میکنم میبینم که دارد یک بچه را با پدرش می بیند. فقط نگاه می کند. بعد از چند دقیقه بهانه گیری های بی دلیلش شروع می شود. خیلی ها نمی فهمند رضوانه چرا این کار را می کند. میگویند خسته است، خوابش می آید یا گرسنه است، ولی من خوب می دانم علت این بی تابی ها جای دیگری است. چند روز پیش خانواده یکی از دوستان هادی مهمان ما بودند و آنها هم بچه های همسن و سال رضوانه داشتند. رضوانه مثل پدرش آدم توداری است، ولی رضوانه فردای آن شب تب کرد و برای اولین بار فقط گریه میکرد می گفت که من بابایم را می خواهم! دلم برای بابایم تنگ شده. اگر بابایم الان اینجا بود دستمال روی سرم میگذاشت تا تب من کم شود...رضوانه در این مدت آنقدر مریض شده؛ دوبار دفترچه درمانی اش تمام شده، از آن طرف طاقت گریه های من را ندارد و وقتی اشک من درآمد رضوانه گریه اش را قطع کرد. شهیدهادی تا پیش از این زیاد ماموریت رفته بود ولی ماموریت آخری که یک ماه طول کشید رضوانه تازه معنی بابا را فهمیده بود و گاهی دلتنگ بابایش می شد."
*بخش هایی از مصاحبه همسر شهید هادی باغبانی با ویژه نامه نوروزی پنجره*
یشنهاد می کنم این ویژه نامه را که امسال به نام و یاد و خاطره شهدای مدافع حرم مزین شده است را مطالعه بفرمایید.
+به یاد سه ساله خرابه ی شام
نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو می شمرد
به ماه آسمون می گفت،شمع شبستون منی
یاده عمو بخیر که تو،مثل عمو جون منی
راستی تو از تو آسمون،ببین بابای من کجاست
بهش بگو که دخترت ساکن تو خرابه هاست
بهش بگو دختری که شونه به موهاش می زدی
جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی
التماس دعا