گمنامـ
"حاجی من سید هستم. میخواهم مثل مادرم زهرا گمنام بمانم."
شـــهید سید مرتضی آوینی:
گمنامی برای شهرت پرست ها دردآور است.اگر نه، همه اجرها در گمنامی است.
"حاجی من سید هستم. میخواهم مثل مادرم زهرا گمنام بمانم."
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
بسیار عالی.
ممنون که تشریف اوردین.
به روز هستم.
یا علی.
دیروز از هرچه بود گذشتیم
امروز از هرچه بودیم! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.
دیروز دنبال گمنامی بودیم امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داداینجا ایمانمان بو می دهد.
سلام ممنون از مطالب زیباتون
ای آنانی که تنها وصیت شهدا را شعار قرار دادهاید!
بگذارید گمنام باشم که به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی همانند شما وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند.
طلبه شهید رضا دهنویان
همه اجرها نصیبمان، إنشاءالله...
یا علی.
دست خودم نبود
اگرعاشقت شدم
باورنمی کنم! نه؛ مگرعاشقت شدم!؟
سینی به دست رد شدم از نو نهالی ام
در هیئت محل به نظر عاشقت شدم
از سفره های نذری مادر شروع شد
با عکسی از ضریح قمر عاشقت شدم
سینه به سینه عشق تو را ارث برده ام
من از دعای خیر پدر عاشقت شدم
آقا زهیر دیگری امروز آمده
دست مرا بگیرو ببر…عاشقت
شدم
خون گریه می کنم ز فراق تو، حق بده
من جای دل ز راه جگر عاشقت شدم
برطالعم نوشته شده «عاشق الحسین»
دست خودم نبود اگر عاشقت شدم
بروزمـــــــــ
* السلام علیک یا اباعبدالله *
یازهرا کربــــ بلا انشاالله
پرگار بلا
در دلم نشسته باز حال وهوای کربلا
سینه ام گشوده باز بهر فضای کربلا
کاروان تازه رسید به وادی دشت بلا
ساربان دل نگران ازسفر کرب وبلا
هاتفی داد ندا منزل آخرت کجاست
تا به کی راه بریم درکف ودامان بلا
در دلم شکسته شد غصه وماتم وعزا
سینه ام گشوده شد بهر عزای کربلا
چو محرم برسد داغ دلم تازه شود
نام آن غنچه لب و حنجر سرخ کربلا
دلم ازتشنگی اصغر نالان بگرفت
آه ازآن ناله جانسوز صغیر کربلا
حرمله تیربیانداخت به سوی حنجرش
آه از آن لحظه ی جانسوز گلوی کربلا
کودکان گریه کنید برعطش طفل صغیر
آه ازآن داغ جگر سوخته در داغ بلا
یک طرف ناله ی دخترکی خرد شنید
آه از آن تشنگی ساقی عطشان بلا
به کنارعلقمه ساقی عطشان برسید
آه ازآن دست که افتاده به دشت کربلا
دست وبازوی چوازدست بداد ساقی آب
شرمش آمد که نبرد آب به طفل کربلا
مشک چنان زخم بشد ازشررتیغ جفا
ناله ای کرد به آشفتگی آه گلوی کربلا
چوحسین گوش بکرد ناله ی عباس شنید
یا اخا سوی من آ تا رهم از دام بلا
رفت آن شاه شهید سوی اخا با دل خون
گفت که بشکست کمرم ای مه تابان بلا
پس کجا راه برم بی تو به دامان بلا
چاره کار گسست از پس توای قمرم
حالیا این من و این قوم دغای کربلا
کربلا چه خوانمت وادی اندوه وعزا
کربلا نام تو شد نقطه پرگار بلا
بی پلاکان
"چو ایران نباشد تن من مباد "
"بدین بوم وبر زنده یک تن مباد"
"چه خوش گفت فردوسی پاکزاد"
"که رحمت برآن تربت پاکباد"
اگر خواهی از مال وجان بگذری
همین به به ایمان کنی سروری
به دین وبه میهن فدا شو عزیز
به راه شهیدان روان شو عزیز
به گیتی بگستر صلای نماز
بنام بلند محمد بخوان تو نماز
به دین وبه دانش ره راست جوی
به گیتی درخرمی و سعادت بجوی
بنام حسین با ستم در ستیز
بنام حسین باش چون تیغ تیز
بیفکن بتان وشهان با درایت همی
بنا کن عدل وداد را با کیاست همی
بگستر بنام علی عدل ودین درجهان
بخوان نام زهرا بلند به بام جهان
بزی در جهان دردل خون وخاک
برون کن همه ترکش ازخون پاک
چو زیستن شود بی پلاک بی نشان
به رضوان دهند جای او با نشان
از این بی نشانان یکی فاطمه
که قبرش زچشمانمان گمشده
چنین زندگی بی سرو جان شدن
به راه میهن ودین در خون شدن
چنین زندگی درگذشتن زقیل وزقال
به آبرو در گذشتن زجان وزمال
تو ای زندگی با شلمچه همی زنده ام
توای زندگی باحلبچه ببستم حجله ام
تو ای زندگی گاز خردل بنوش
به درمان طفلان سردشت بکوش
در این زندگی رصاص پاینده شد
چو عطر خوش از ذوالفقار آکنده شد {کوی ذوالفقاری}
چو جریان داشت زندگی حین نبرد
ندای حسینی بپیچید در کوی سرد
بماندست ز آن روزگاران , پلاک
گهی هم مادران در غم یک پلاک
دریغا ازآن بی نشان مادری
که هست بی نشان گوهری
چو گم گشته شد در بقیع بی نشان
دمامدم بجستند زواراو یک نشان
همه منتظر بر جمال محمد نشان
چو آید برون از پس ابرها پرنشان
به هر کوی وبرزن نشان دارد او
به هررود ودریا گذر دارد او
حرفی برا گفتن نموند
خیلی زیبا بود
یازهرا (سلام الله علیها)